رویا های تنهائی

متن مرتبط با «ارزان» در سایت رویا های تنهائی نوشته شده است

دل ارزان شد

  •  در سر کوچه ی ما فریادی  خورد بر گوش و دلم را لرزاند  ناله میکرد بیا ارزان شد  نیست دیگر هوس سود و زیان  گفتم ارزان شده باید بخرم  سود به بوده هماره ز زیان زود رفتم که به کالا برسم  لیک دیدم که خریدار نبود  مرد بیچاره متاعش دل بود  دل بشکسته ی او در گِل بود  زیر گوشم کسی با زمزمه گفت  دوش او هوش و حواسش بفروخت  گوئیا مشتریش شیطان بود  آخر آنهم بسیار ارزان بود  حال او آمده تا بفروش,ارزان ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها