در سر کوچه ی ما فریادی خورد بر گوش و دلم را لرزاند ناله میکرد بیا ارزان شد نیست دیگر هوس سود و زیان گفتم ارزان شده باید بخرم سود به بوده هماره ز زیان زود رفتم که به کالا برسم لیک دیدم که خریدار نبود مرد بیچاره متاعش دل بود دل بشکسته ی او در گِل بود زیر گوشم کسی با زمزمه گفت دوش او هوش و حواسش بفروخت گوئیا مشتریش شیطان بود آخر آنهم بسیار ارزان بود حال او آمده تا بفروش,ارزان ...ادامه مطلب