آنچنان دردیست در جانم نهان
پودر گردانیده مغز استخوان
پشتم از غم زیر بارش ناتوان
گرچه می سوزم نیارم بر زبان
گر بگویم تیره گردد آسمان
گر نگویم می گدازد جسم و جان
همچو کشتی بی دکل بی بادبان
در میان موجهای بس گران
در گلو بشکسته فریاد و فغان
من زهم بکسسته، غمها جاودان
گشته ام بازیچه ی بازیگران
تیره باشد در نگاهم این جهان
خسته ام ولله ز روح و ز روان
کو "رسا" سودت فقط کردی زیان
#گیتی_رسائی
رویا های تنهائی...برچسب : نویسنده : gitolya بازدید : 279